نویسنده : مصطفی
![]() |
![]() |
بيا ساغي ، بيا ساغي كه دل غمگين بگشت از بي وفايي بيا ساغي چه دردی در رهت داری چه دردي و دوايي بيا ساغي نخوانیم و ندانیم هر نوایی بيا ساغي كه خواهم ازرخت عشق و صفايي بيا ساغي بخواهم از برت جور و جفايي بيا ساغي از آن مي ده كه خون ريزند به مستي بدان دلبر رسان كه جان گيرد ز هستي بيا ساغي بده باده كه مست گرديم و هستي بدان دلبر رسانيم جان دو دستي بيا ساغي بده مستي زهستي بده جاني كه جانانم تو هستي بيا ساغي بيا ساغي چه شد مستي و هستي قسم بر مي كه بر ني شد دو دستي بيا ساغي
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: عارفانه، شعر عارفانه، ،